يادت اون روزارو
اون روزاي زيبا رو
يادتِ اون روزي که به قلب من سرک
زدي
شکل عـاشـقـا شدي و به دلم کلک زدي
يــادتِ نـقـاب
شـيـريـن و زدي تـو صـورتـت
آتـيـش عاشقي رو تو قلب شاپرک زدي
حالا که فرهاد قصه هات
شدم
بـرا مـن سـاز جـدائـي مـي زني
مـن تـو سـنگ سينه ات
اسيرمُ
تـو بـرام دَم از رهـائي مي زني
ديـگـه مـن بـهـارو باور
ندارم
کـه براش سفر? هفت سين بچينم
شــيــشـه قـلـبـم و پـرده مي زنـم
هـمه فصلا رو زمستون مي
بينم
(سايه در هور- چاپ 1390- انتشارات نظري