شبگرد تنها
چشمانم یک ریزمی بارند ودانه دانه می غلتندبرروی گونه هایم وتنهاهمدم شب های تنهایی من بالشتیست که سربرآن می نهم تاآرام شوم اماهمه چیزراتجربه میکنم جزآرامش ومن درخلوت تنهایی خویش نجوامی کنم درگوش خدا که چرااین گونه تنهایم واماجزسکوت شب ... دیگرهیچ چیز دلم هوای هم صحبتی دارد اماخوب که می اندیشم می بینم سکوت ازهرچه بهتراست باقلبی مملوازغم ودلتنگی های بی حدواندازه تظاهرمی کنم شادم سخت است به دوش کشیدن این همه بغض سخت است سکوت کردن امااگربهایش شادی قلبی عاشق باشد می ارزد شادکردن آن کس که بی بهانه دوستش دارم می ارزدحتی به بهای چشمان گریانم ته نوشت حرف هایم: خدایا کاش لحظه ی غم می خندیدیم و لحظه ی شادی می گریستیم چراکه غم من وسعتش بی انتهاست اما خوب می دانم هیچ کارتوبی حکمت نیست خدایامراازاین خودخواهی رهاکن به من بیاموزدل خویش رابشکنم به بهای شادی دیگران ودل کسی رانشکنم به بهای شادی خویش خدایا خودت خوب می دانی هیچ گاه بدی راانتخاب نکرده ام واما اگراکنون بدگشته ام مرایاری کن تاذره ای خوبی دیگران دروجودم بیابند خدایاقلب شکسته ام نه توان انتقام راداردنه آزارواذیت پس بگذارهمه بفهمندقلب شکسته هیچ چیزنمی خواهد جز...
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |